تو مترو نشسته بودم ( بغل دستمم یه نفر نشسته بود )

داشتم تو برنامه گپ که یکی از دوستام گروه باز کرده بود چت می کردیم . . . ^_^

یه دفعه بغل دستیم بهم گفت:

به اون دوستت بگو مخ دختر رو نمیشه اونطوری زد . . . !!! O_o

حالا کاری به اون ندارم که از کجا فهمید اون دوستمه . . . +_+

برگشته میگه:

داداش به اون دوستت بگو اگه خواست براش کلاس آموزشی میذارم . . . @_@ دو جلسه اولم رایگان حساب میکنم.

با خودت هم که رفیقیم برا تو هم پنج جلسه رایگان میذارم. #_#

خلاصه اینکه نمیدونم چرا دوتا ایستگاه مونده به مقصدم پیدا شدم. +_+

وقتی دست کردم تو جیبم دیدم شارژ پنج هزاری که خریده بودم نیست. >_<

برگشتم مترو رو که نگاه می کردم دیدم یکی از داخل مترو داره بهم دست ت میده. O_o

یکی از فعال ترین چنل دیسکورد | فعال ترین سرور دیسکورد

داستان کوتاه پرسش درست

داستان کوتاه دیدن خدا

اون ,تو ,هم ,بگو ,دوستت ,o ,به اون ,دوستت بگو ,اون دوستت ,خودت هم ,با خودت

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تهرانی مارکت rterter وبلاگ محسن یگانه پایگاه ثقلین‌ حجت الاسلام سیدمحمدجواد حسینی تبار دانلود قسمت 23 سریال آقازاده رایگان قالب های سیلیکونی عطربازی χάος تخفیف های شیراز پزشکی